در عصری زندگی میكنیم كه تنظیم روابط اجتماعی بر اساس اصول اخلاقی اهمیتی فوقالعاده پیدا كرده است زندگی، آسایش و حرمت شخصی هر یك از ما، بیش از پیش، در گرو آن قرار دارد كه اصول اخلاقی تا چه حد به طور عمومی مورد رعایت قرار میگیرند در بسیاری از عرصههای نوین كار و زندگی اگر انسانها نخواهند به احكام اخلاقی وفادار بمانند هیچ نیرویی برای بازداری آنها ا
قیمت فایل فقط 26,000 تومان
فهرست مطالب :
فصل اول: مقدمه
مقدمه: جایگاه اخلاق در جهان معاصر
رشد ملاکهای اخلاقی
بیان موضوع
هدف پژوهش
ضرورت و اهمیت پژوهش:
تاریخچه مختصر در جهان و ایران
مفهوم اخلاق با چه مفاهیم دیگری در ارتباط است؟
فصل دوم : پیشینه پژوهش
ماهیت اخلاق
مفهوم رشد اخلاقی در نوجوانی و جوانی
زمینههای اجتماعی و فرهنگی رشد
تعریف واژه ها
نکاتی دربارة چگونگی تحول اخلاقی
دیدگاههای روان شناختی دربارة اخلاق
دیدگاه بد سرشت بودن ذاتی انسان
رشد اخلاق در کودک
روش آموزش اخلاق
دیدگاه نیک سیرت بودن فطری انسان
تعریف اخلاق
شاخص اخلاق
رشد اخلاق
رشد شناختی
شناخت
تحول شناختی از دیدگاه پیاژه
رشد اخلاقی از دیدگاه پیاژه
رشد اخلاقی از دیدگاه کهلبرگ
سطح اخلاق قبل قراردادی
محدوده سنی در رشد قضاوت اخلاقی
مفاهیم مهم در نظریه کهلبرگ
مقایسه نظام های اخلاقی پیاژه و کهلبرگ
دیدگاه نه بد و نه خوب بودن ذاتی انسان
پیشینة مطالعاتی در جهان و ایران
فصل سوم: روش شناسی
موضوع پژوهش
سؤالهای پژوهش
فرضیههای پژوهش
تعریف عملیاتی متغیرهای پژوهش
روش پژوهش
نوع پژوهش
ابزار پژوهش
شیوه نمره گذاری
سطح اخلاق قبل قراردادی
سطح قراردادی
سطح فرا قراردادی
جمعیت پژوهش
نمونة پژوهش
روش انتخاب آزمودنی
تجزیه و تحلیل آماری
تجزیه و تحلیل کیفی
روشهای جدید در سنجش قضاوتهای اخلاقی
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل نتایج
توصیف اطلاعات
فصل پنجم : تبیین فرضیه
تجزیه و تحلیل نتایج پژوهش
محدودیتها
پیشنهادها
منابع
در عصری زندگی میكنیم كه تنظیم روابط اجتماعی بر اساس اصول اخلاقی اهمیتی فوقالعاده پیدا كرده است. زندگی، آسایش و حرمت شخصی هر یك از ما، بیش از پیش، در گرو آن قرار دارد كه اصول اخلاقی تا چه حد به طور عمومی مورد رعایت قرار میگیرند. در بسیاری از عرصههای نوین كار و زندگی اگر انسانها نخواهند به احكام اخلاقی وفادار بمانند هیچ نیرویی برای بازداری آنها از تجاوز به حقوق یكدیگر وجود ندارد. همبستگی جماعتی و قومی و قوام زندگی اجتماعی نیز ضعیفتر از آن است كه افراد را به یكدیگر مرتبط سازد و انسانها بیش از پیش به صورت افراد مجزا، مستقل و بی اعتنا نسبت به یكدیگر درآمدهاند.
دولتهای ملی، به دنبال جهانی شدن اقتصاد و عروج نهادهای سیاسی بین المللی، قدرت و اعتبار خود را تا حد زیادی از دست داده اند؛ بحرانهای اقتصادی و سیاسی و انقراض باورهای سخت گیرانه سنتی تضعیف دستگاههای امنیتی را به همراه آورده است؛ و نهادهای گوناگون جامعه، محكوم به انشقاق و از هم پاشیدگی، توان نظارت بر اعمال اعضای خود را از دست دادهاند. در نتیجه، حوزههایی از زندگی اجتماعی كه بر آنها هرج و مرج و اغتشاش حاكم است به طور مداوم در حال تكثیر و گسترش هستند. در این شرایط تنها اخلاق است كه به علت موقعیت استعلایی خود میتواند، انسانها را به جدی گرفتن مسئولیت خود در قبال یكدیگر فرا خواند.
اما امروزه آموزههای اخلاقی نیز در وضعیتی بحرانی قرار دارند. بنیادها، مراجع و تكیه گاههای سنتی احكام اخلاقی، تا حد معینی مشروعیت خود را از دست دادهاند و هیچ گونه الگوی رفتاری معینی – حداقل برای نسل جوان – وجود ندارد.
هنجارهای اجتماعی، باورهای مذهبی و آموزشهای فلسفی، سه بنیاد اصلی ترویج آموزههای اخلاقی، هر یك به نوعی، دیگر از اعتبار و نفوذ دیرینه خود برخوردار نیستند.
هنجارهای اجتماعی، از یك سو، حالتی آن چنان مجرد و عام پیدا كردهاند كه هیچ تكلیف مشخصی را برای كسی تعیین نمیكنند و از سوی دیگر، دلیل انشقاق جامعه و تضعیف نهادهای اجتماعی اقتدار و نفوذ خود را بر اذهان مردم از دست دادهاند. در سطح كلی زندگی اجتماعی، مشروعیت هنجارهای اجتماعی چندان ضربه نخورده است، اما این هنجارها آن قدر از اقتدار برخوردار نیستند كه فرد را از تكروی و بیتوجهی به منافع جمع باز دارند.
به علاوه فرد نیز دیگر از آن توان، شهامت و امكانات برخوردار نیست كه بتواند به صورت خودانگیخته و خودجوش از سر اقتدار و بزرگواری، اخلاقی عمل كند.
قدرت عظیم نهادهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و حاكمیت شرایط بغرنج و پیچیده جهانی بر فراز و نشیب زندگی اجتماعی انسانها را به موجوداتی خرد و حقیر تبدیل نموده است. فرد در چنبرة زنجیر منطق سرمایه، عقلانیت نظم اداری و پیامدهای تصمیمهای خیل كنشگران قدرتمند گرفتار آمده است. در چنین شرایطی انسان دیگر سرنوشت را به مبارزه نمیطلبد، خود را وارد ماجراهای پیچیده برای تغییر شرایط كلی جهان نمیسازد و نگران از عواقب اعمال خود، خویش را چندان درگیر مشكلات دیگران نمیكند. او بیشتر سعی میكند تا از فرصتهای ممكن بهره جسته و امكانات لازم برای بهره مندی از یك زندگی بی دردسر را برای خود فراهم آورد. فداكاری و احساس مسئولیت نسبت به وجود و موقعیت دیگران برای او اهمیت چندانی ندارد. بیهوده نیست كه ما امروزه با خیل افرادی روبرو هستیم كه درصدد بازگردانیدن مشروعیت و اقتدار سابق به بنیادها و مراجع احكام اخلاقی هستند. در زمینة درك مذهبی، اجتماعی و فلسفی از امور رد پای این تلاش را میتوان مشاهده كرد. این گونه تلاشها در برخی از مناطق جهان و حوزههای زندگی اجتماعی با موفقیت روبرو شدهاند. اینجا و آنجا، مذهب، نهادهای سنتی جامعه و تعقل و استدلال وجههای نو پیدا كردهاند و افراد و گروههای بسیاری راغب شدهاند كه ادعای از نو طرح شدة این نهادها و مراجع را مورد ملاحظة جدی قرار دهند.
معهذا فریب ظاهر قضیه را نباید خورد. بنیادها و مراجع سنتی هر قدر كه نوسازی شده باشند باز توان ارایة چنان احكام جهانشمولی را ندارند كه انسان، جدا از موقعیت اجتماعی و اندیشه و طرز نگرشش به جهان، آنها را معتبر بشمارد. موقعیت قدرتمند این بنیادها و مراجع بیشتر اوقات محدود به یك زمان معین و وضعیت خاص است. مذهب به طور عمده مؤمنین، هنجارهای اجتماعی افراد میانسال و كمابیش موفق و استدلال و تعقل روشنفكران را مخاطب قرار میدهد.
به علاوه، آنها نمیتوانند همان گروه مخاطب خود را به صورت جمع و كلیتی واحد تثبیت نمایند. مذهب خود متشكل از مذاهب مختلف است و هر مذهب احكام اخلاقی خاص خود را دارد. اعتقاد و ایمان به یك مذهب به طور معمول انسان را از مؤمنین به مذاهب دیگر دور و حتی گاه منزجر میسازد. از این لحاظ، حس عطوفت و اخوت نشأت گرفته از درك مذهب به طور معمول محدود به انسانهای خاص است. هنجارهای اجتماعی نیز به طور مداوم در حال تغییر هستند. هنجارهای حاكم بر نهادهای سنتی اجتماعی نیز هر چند در عرصههای خرد زندگی اجتماعی به كار میآیند، در عرصههای كلان و وسیع زندگی اجتماعی نقشی سركوبگرایانه پیدا میكنند. هر چند صلابت و اقتدار این هنجارها ممكن است زمینة امن كار و كوشش را برای برخی فراهم آورد ولی این امنیت به بهای نقض آزادی عمل برخی دیگر از افراد به دست میآید. شكست این پروژهها در عین حال شكست تلاش برای بنیان گذاری و فراافكندن هر نوع مرجع فرا-فردی برای اصول اخلاقی است.
در عصری كه انسان تنها و تنها خویشتن را به عنوان جولانگاه اندیشه و تأملات خود در اختیار دارد، در عصری كه همبستگیهای اجتماعی ضعیف و شكننده هستند، در عصری كه روابط اجتماعی هر چه بیشتر بر پایة ضابطههای حقوقی تعریف میشوند و بالاخره در عصری كه زندگی به تجریبات شخصی و درد محدود شده است. براستی، چگونه میتوان برای انسانها مرجعی در ورای فردیت آنها، برای تنظیم روابط اجتماعیشان، فرا افكند. برای چنین انسانی تنها آنچه از درون او میجوشد و میشكوفد مشروعیت دارد. معیار اصلی تمیز امور برای او ارزشهای فردی و شیوة داوری شخصی خود او هستند، نه احكامی كه از پیش بر حق و درست فرض شدهاند.
در این وضعیت جدید دیگر از خودگذشتگی، توجه به منافع و حقوق دیگری و كنش اخلاقی اموری نیستند كه به خودی خود به ذهن فرد خطور كنند و یا اگر خطور كنند در اعمال و رفتار او انعكاس یابند. گرفتار در وجود شخصی خویش، او انگیزه و شور دست زدن به كنشی را ندارد كه هدف آن تضمین منافع دیگری باشد.
در این میان، یك عامل و تنها یك عامل میتواند موقعیت فرد را تا حدی ثبات بخشد و او را به سمت اتخاذ موضعی اخلاقی نسبت به امور سوق دهد. این عامل همانا وجود دیگری به صورت یك شخص معین با احساسات و تمایلات مختص به خود است. وجود دیگری همیشه به صورت حضور زنده و فعال دیگری در عرصههای مختلف زندگی برای فرد مطرح است. او مجبور است در مقابل برخوردهای دم به دم متفاوت دیگران عكس العمل نشان دهد. اگر به برخوردهای مستقل و پویا با حس مسئولیت فردی نسبت به استقلال دیگری ، تركیب شود، فرد از حد معینی از استقلال و اقتدار برخوردار خواهد شد. در متن احساس مسئولیت نسبت به وجود و تضمین استقلال و پویایی دیگری، در متن معمولی نسبت به استقلال او، فرد میتواند احساس كند كه هستی و حضور خاصی در جهان دارد. بدین شكل دیگری میدانی میشود كه فرد در آن وسعت حضور و اقتدار خود را باز مییابد. در این روند او بر ضعفها و سرگشتگیهای خویش فایق میشود. از این رو میتوان گفت نه خودمحوری و احساس توانمندی بلكه ضعف و فقر وجودی، فرد را بر میانگیزد تا با رویكردی اخلاقی تأمین آزادی و بهروزی دیگری را غایت اعمال خود گرداند (محمودیان، 1380).
رشد ملاكهای اخلاقی:
تاریخ اخلاقیات حركتی است از یك وحدت شكل تقریباً بی چون و چرا در سلوك و رفتار به یك مسئولیت دایم التزاید شخصی. آن روزها دیر زمانی است سپری شدهاند كه نویسندة اخلاقیات میتوانست زندگی اقوام ابتدایی، یا حالت به اصطلاح فطرت را هر طور كه دلش میخواست تفسیر كند و نظر ساده لوحانهای كه میگفت انسان وحشی بر خلاف انسان متمدن زندگی بهتر یا بدتری در یك حالت آزادی نسبی داشته، به كلی متلاشی شده است.
انسان وحشی در چارچوب محدودیتهای نظام اخلاقی اش كه به طرز غرابت آمیزی نامطمئن و به طور باور نكردی پیچیده است، موجود دست و پا بستهای است. ولی تمكینی كه میكند از هر
نظر داوطلبانه و تا جایی كه تماسی با تأثیرات خارجی نیافته، عاری از سؤال است.
نظام او ضابطه به غایت خاصی است از رعایتها و وظایفی كه از اصولی كلی سرچشمه نگرفتهاند و البته به هیچ وجه ملاحظات انسجام و تجانس را هم بر نمیتابند. واضح است كه در این جا محلی هم برای تفكر و نظرورزی آزادانه نمیتواند وجود داشته باشد چون با اولین اشارهای كه از چون و چرا حكایت كند كل بنا فرو میریزد و همه چیز متلاشی میشود.
انسان متمدن مورد متفاوتی را ارایه میدهد. ضابطة او در برابر انتقاد پابرجا میماند و او انتظار دارد كه توانایی دفاع از آن را داشته باشد. درست است كه رسوم گرایش بدان دارند تا این ضابطه را یا بخشی از آن را با مقداری قداست در هم آمیزند. نیز درست است كه نادرند مراحلی از تاریخ كه در آنها انتقاد آزادانه به طور بی كم و كاست مجاز بوده باشد. با همة اینها، ضابطهای كه نام بردیم باز هم علیالاصول رابطهای منطقی را بین اصول كلی از قبیل عدالت، حقیقت، شرافت و امثال ذالك از سویی و سخنهای اعمال ناشی از اینها را از سوی دیگر به بیان در میآورد. در اینجا همواره پای رجوع و توسل واضحی به ذهن و به عواطف در میان است و بیان هنری آرمانهای اخلاقی مسلماً اثرگذارترین بنای یادبودی است كه یك تمدن میتواند برجا بگذارد.
آثاری نظیر ایلیاد و ادیسه یا قصص قهرمانی، به هر تقدیر تكان دهندهاند و این تكان دهنده بودن را خصوصاً بدان سبب واجدند كه آفرینندگان خود را نه چنانكه بودهاند بلكه چنانكه میخواستند باشند معرفی میكنند. چنین آفرینشهایی ضمناً در گذشته و چه در زمان ما عواملی به مراتب اثرگذارتر از فكر مجرد بودهاند و هستند و هنر بیشتر از فلسفه در شكل دادن به رفتار نقش دارد. رشد اخلاقی به این ترتیب فاصلة بسیار بعیدی پیدا میكند از اینكه بر اصول مجرد مبتنی باشد، بلكه رشدی است محسوس و انضمامی مثل خود تمدن. تمدن را میتوانیم به عنوان صنعتی كه با بصیرت به كار گرفته شده تعریف كنیم. اختراع مهارت را میزاید، مهارت قدرت را و قدرت به نوبة خود مهارت بیشتر و اختراع وافرتری را به عرصه میآورد. اما فرق میكند كه تكامل مورد اشارة ما دقیقاً از چه نقطهای مجال شروع پیدا كرده باشد، چه آنچه كه یكبار با نظامی عجین شد بر تمام رشد بعدی اش اثر میگذارد. این به خصوص در مورد ابداعاتی كه در عرصة اخلاق پدید میآیند صدق میكند.
با این حال رشد اخلاقی اگرچه الزاماً به وسیلة گذشته محدود میشود، ولی وجود دارد. تمدن نمیتواند از حركت باز بماند زیرا قوایی كه قادرند به آن ثبات ببخشند درست همانهایی هستند كه توانایی بالیدن به آن میدهند. اگر از حركت باز بماند، میمیرد. اجتناب ناپذیری این امر غالباً توسط دولت سازان سنخ افلاطونی به فراموشی سپرده میشود. انسان نمیتواند به چیزی كه دارد راضی بماند، و سهل گرفتن احتیاجات و جامعهای كه صفات برجسته اش را ساده زیستن و علو اندیشه تشكیل دهد با همة جذابیتی كه دارد از محالات است.
نیازهای ساده، خام و ابتدایی اند، همانطور كه ابزارهای ساده آنهایی هستند كه به درد نمیخورند. عقل و درایت عالی بهترین اثرش را تنها در یك سازمان عالی میتواند به ظهور برساند. پیشداوری محض است كه چیز بسط یافته را به صرف اینكه بسط یافته است با سوءظن نگاه كنیم یا قایل باشیم كه تمدنی كه غایت پیچیدگی را پیدا كرده باید به یك معنی محل انحطاط باشد یا معتقد باشیم كه اقوام سادهتر، جنس بادوام تری دارند. بر عكس خیلی آسانتر است فردی از باشندگان جزایر دریای جنوب (بومیان جزایر ملانزی) بودن تا یك اروپایی بودن.
جامعه نمیتواند بدون پیچیده شدن رشد كند.
اما كار تفكر در زمینه اخلاقی این نیست كه مستقیماً به این رشد استعانت كند. تفكر در زمینة اخلاق باید مسایلی را مطرح كند كه تا هنگامی كه او مطرحشان نكرده وجود ندارد و او هم صرفاً به دلیل وضوح فهم و تصور است كه مطرحشان میكند. و وقتی این كار انجام گرفت تفكر اخلاقی باید انتظاری بیش از آن نداشته باشد كه فقط تأثیری غیر مستقیم باقی بگذارد. راز تغییر اخلاقی در این است كه قبل از آنی كه خبردار شویم، به سراغمان آمده است (استفن وارد، 1374).
قیمت فایل فقط 26,000 تومان
برچسب ها : بررسی رابطه بین سن و تحول قضاوت اخلاقی دانشجویان , قضاوت اخلاقی دانشجویان , اصول قضاوت اخلاقی , مفهوم رشد اخلاقی در نوجوانی و جوانی , زمینه های اجتماعی و فرهنگی رشد , محدوده سنی در رشد قضاوت اخلاقی